زندگی نامه کامل امام زمان (عج)
از ورای قرون, چون کوهی استوار از صبر, بر اسبی راهوار از عزم میآید… در دستان آسمانیش برای سرکوبی نامردان شمشیر میخروشد, و برای هدایت مردمان قرآن میدرخشد؛ میآید چون شهابی درخشان در تیرهترین شب بشریت, میآید.
چون قامت بلند راستی در جنگل هراس انگیز ناراستیها… عمامهی محمد (صلی الله علیه و آله) بر سر, پیراهن محمد (صلی الله علیه و آله) در بر, پای افزار محمد(صلی الله علیه و آله) بر پا, قرآن محمد (صلی الله علیه و آله) در سینه, و شمشیر علی در دست؛ با مهر زهرا, و صبر حسن, و شجاعت حسین,و عبادت سجاد, و علم باقر, و صدق صادق, وبردباری کاظم, و رضای رضا و جود جواد, و هدایت هادی, و هیبت عسکری (علیهمالسلام) میآید… .
سراپا نماد نبوت و ولایت است, تمام پیامبران را در خویش دارد؛ چون آدم آدمیتی نو را بنیاد مینهد,چون نوح با کوله بار صدها سال درد و ستمکشی بر پشت, خدا را بر کافران میخواند, چون ابراهیم ندای توحید در میدهد و بتها را سرنگون میکند, چون موسی بر فرعونیان ستمگر میشورد, چون عیسی انسانیت مرده را زنده میسازد, و چونان محمد (صلی الله علیه و آله) صلای فلاح عالمیان برمیدارد… .
آیینهی پرستش حق ازلی است آنگاه که به نماز میایستد, طنین وحی پیامبران در گفتار او چون به موعظه مینشیند؛ فریادش قرون را در مینوردد و شمشیر خشمش فرعونیان را برای ابد در هرم نابودی دفن میکند.
قیامش که همسنگ قیامت است قیامت دنیا را برمیانگیزد, و ظهورش که مظهر دیانت است دین را بر جهان حکمفرما میسازد؛ دستانش که شاخههای پر بار درخت امامت است زمین را به آسمان پیوند میزند, و گفتارش که قرین وحی خداست فرشتگان را به همسایگی انسان میخواند… .
چون برمیخیزد ضلالت به خاک میافتد, و چون سر برمیدارد هدایت قیام میکند؛ قیامش مسلخ تباهیهاست, و نامش مرگ نامردیها؛ آغازش پایان جباران است, و دوامش استمرار صلاح درستکاران, غیبتش شب یلدای مشتاقان ستمدیدهی اوست, و ظهورش صبح راستین محبان به جان رسیدهی او …
خلاصهی زندگی
نامش: پیشوایان معصوم علیهمالسلام, پیروان خویش را از ذکر نام امام قائم (علیهالسلام) نهی کرده و همین قدر فرمودهاند که او همنام پیامبر (صلی الله علیه و آله) و کنیهی او نیز کنیهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) است, و جایز و روا نیست نام اصلی او را آشکارا بر زبان آورند تا هنگامی که ظهور فرماید.
لقبش: مشهورترین القاب آن گرامی «مهدی», «قائم», «حجت» و «بقیةالله» است.
پدرش: پیشوای یازدهم حضرت امام حسن عسکری (علیهالسلام).
مادرش: بانوی گرامی «نرجس» نوادهی قیصر روم.
تاریخ تولد: جمعه نیمهی شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری.
محل تولد: شهر سامرا از شهرهای عراق.
اعتقاد به حضرت مهدی موعود در سایر ادیان اعتقاد به امام مهدی موعود (علیهالسلام) که مصلحی الهی و جهانی است در بسیاری از مذاهب و ادیان وجود دارد, و نه تنها شیعه که اهل تسنن و حتی پیروان ادیان دیگر مانند یهود و نصاری و زردشتیان و هندویان به ظهور یک مصلح بزرگ الهی اذعان و اعتراف دارند و آنرا ا نتظار میبرند.
در کتاب «دید» که نزد هندویان از کتب آسمانی است آمده: پس از خرابی دنیا پادشاهی در آخرالزمان پیدا شود که پیشوای خلایق باشد و نام او منصور باشد, و تمام عالم را بگیرد و بدین خود درآورد و همه کس را از مؤمن و کافر بشناسد و هرچه از خدا خواهد برآید.
و در کتاب «جاماسب» شاگرد زردشت ذکر شده: مردی بیرون آید از زمین تازیان از فرزندان هاشم, مردی بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق و بر دین جد خویش بود با سپه بسیار و روی به ایران نهد و آبادان کند و زمین پر داد کند و از داد وی باشد گرگ با میش آب خورد.
در کتاب «زند» که از کتابهای مذهبی زردشتیان است آمده: آنگاه فیرزوی بزرگ از طرف ایزدان میشود, و اهریمنان را منقرض میسازند و تمام اقتدار اهریمنان در زمین است و در آسمان راه ندارند, و بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان, عالم کیهان به سعادت اصلی خود رسیده بنی آدم بر تخت نیکبختی خواهند نشست.
و در تورات,در سفر تکوین از دوازده امام که از نسل اسماعیل پیامبر بوجود میآیند سخن گفته شده است:« و در حق اسماعیل ترا شنیدم اینک او را برکت دادهام و او را بارور گردانیده به غایت زیاد خواهم نمود و دوازده سرور تولید خواهد نمود و او را امت عظیمی خواهم نمود.»
و در مزامیر حضرت داود (علیهالسلام) نوشته است: «… و اما صالحان را خداوند تأیید میکند… صالحان وارث زمین خواهند بود و در آن تا همیشه ساکن خواهند بود.»
و در قرآن کریم نیز ذکر شده است: « ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون»
ما در زبور(داود) بدنبال ذکر (یعنی تورات) نوشتیم که بندگان شایستهی ما وارث زمین خواهند شد.
و باز قرآن میفرماید: « وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا»
خداوند به کسانی از شمایان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که آنان را در زمین خلیفه و جانشین سازد چنانکه گذشتگان راخلافت و جانشینی بخشید و دینی را که خدا بر ایشان پسندیده است برقرار نماید و ترس آنان را به ایمنی تبدیل کند که مرا عبادت میکنند و چیزی را شریک من قرار نمیدهند.
و نیز میفرماید: « وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ »
اراده کردهایم که بر مستضعفان (خداپرستانی که زیر بار ستم ستمگران ناتوان شدهاند) منت نهیم و آنان را پیشوا و وارث زمین سازیم.
این گونه آیات نمونهای از آن ذکر شد گواه آن است که سرانجام, جهان در دست بندگان شایستهی الهی قرار خواهد گرفت و این میراث به آنان خواهد رسید و به مقام رهبری و پیشوایی جهانیان نائل خواهند آمد. اگر بشر از مسیر صحیح و راه خدا منحرف مانده و تا عمق پرتگاههای انحراف و پستی سقوط و نزول کرده است, در واقع به حد نهایی این قوس نزولی چیزی نمانده است و به زودی وجدان بشریت بیدار میشود و درمییابد که با تکیه بر زور و توانایی خرد و اندیشهی خود و تکنیک و علوم مادی نمیتواند نظم و عدالت و سعادت فراگیر را در جهان مستقر سازد, و راهی جز این ندارد که مناسبات خود را بر اساس ایمان و وحی و پذیرش ولایت الهی استوار سازد و با رهبری مصلحی الهی و جهانی خود را از گرداب خطرها نجات بخشد و راه کمال را بپیماید تا حکومتی جهانی براساس عدالت همراه با امنیت, صفا و صمیمیت برقرار گردد.
اعتقاد به مهدی موعود (علیهالسلام) در منابع اسلامی
پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله) و نیز هر یک از ائمه اطهار (علیهمالسلام) بارها و بارها در مناسبتهای گوناگون از حضرت مهدی (علیهالسلام) و ظهور و قیام وغیبت طولانی و دیگر ویژگیهای آن گرامی خبر دادهاند و بسیاری از یاران و پیروان این اخبار و احادیث را نقل کردهاند.
بسیار اتفاق میافتاد که از ائمه اطهار(علیهمالسلام) میپرسیدند آیا «قائم آل محمد» و «مهدی منتظر» شمائید؟ و ائمه گرامی اسلام در پاسخ به مناسبت موقعیت به معرفی امام قائم (علیهالسلام) میپرداختند.
و نیز بواسطهی شهرت همین اخبار واحادیث بود که حتی پیش از تولد آن حضرت عدهای به دورغ ادعای مهدویت کردند, یا به آنان چنین ادعایی بستند و از این راه سوء استفاده نمودند؛ بعنوان مثال «فرقهی کیسانیه» حدود دو قرن پیش از تولد امام زمان (علیهالسلام) «محمد حنفیه» را امام و «مهدی منتظر» میپنداشتند و معتقد بودند که او از نظر پنهان شده و روزی ظهور خواهد کرد, و در مورد ادعای خود به اخباری که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه قبل (علیهمالسلام) در مورد غیبت قائم (علیهالسلام) نقل شده بود تمسک میجستند. و یا مهدی عباسی خود را «مهدی» نامید تا از انتظار مردم به نفع خویش بهرهبرداری نماید.
بسیاری از علمای اهل تسنن وعلمای شیعه احادیث و اخبار مربوط به حضرت مهدی (علیهالسلام) را در کتابهای خود ذکر کردهاند. «مسند احمد بن حنبل» متوفای ۲۴۱ هجری و «صحیح بخاری» متوفای ۲۵۶ هجری, از جلمه کتب معتبر اهل تسنن است که قبل از تولد امام قائم (علیهالسلام) نوشته شدهاند و احادیث مربوط به امام قائم (علیهالسلام) را نقل کردهاند.
کتاب «مشیخه»تألیف «حسن بن محبوب» نیز از جمله مؤلفات شیعه است که به گفتهی مرحوم طبرسی, متجاوز از یکصد سال قبل از غیبت کبرای امام زمان (علیهالسلام) تألیف شده و در آن اخبار مربوط به غیبت امام عصر (علیهالسلام) ذکر شده است. و نیز مرحوم طبرسی تصریح میکند که محدثین شیعه در زمان امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) اخبار غیبت را در مؤلفات خویش ذکر کردهاند.
بر این اساس, مسلمین از همان اول تاریخ اسلام با وعدهی قیام «مهدی موعود» آشنا بودند و بویژه شیعیان و پرورش یافتگان مکتب اهل بیت بر این حقیقت, اعتقادی استوار داشتند و در تمام مدت زندگانی امامان (علیهمالسلام) تولد او را انتظار میبردند.
در احادیث وارد شده در مورد حضرت مهدی (علیهالسلام) تصریح شده است که آن گرامی از بنی هاشم و اولاد فاطمه و سلالهی سیدالشهداء امام حسین است, و نام پدرش «حسن» و خودش همنام و هم کنیهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) میباشد، پنهان متولد میشود و پنهان زندگی میکند و دو غیبت دارد که یکی کوتاهتر و دیگری طولانی است و تا هنگامی که خدا بخواهد پنهان میماند و سرانجام بفرمان خدا ظهور و قیام خواهد کرد, و دین اسلام را بر سراسر جهان حکمفرما خواهد ساخت و جهان را پس از ظلم و جور فراگیر از عدل و داد پر میسازد.
در این روایت حتی خصوصیات شخصی و جسمی امام دوازدهم و دیگر مطالب مربوط به او بیان شده و ما برای نمونه چند حدیث را ذکر میکنیم.
نمونهای از احادیث سنیان
۱ـ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در بیان حتمیت ظهور حضرت مهدی (علیهالسلام) فرمودند: اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند,خدا مردی از ما را میفرستند که دنیا را پر از عدل و داد نماید, همانطور که پر از ظلم و جور شده باشد.
۲ـ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: قیامت بر پا نمیشود تا آنکه مردی از اهل بیت من امور را در دست گیرد که اسم او اسم من است.
۳ـ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: شما را به مهدی بشارت میدهم, او در امت من مبعوث میشود در حالیکه امت در اختلاف و لغزشهاست, پس زمین را پر عدل و داد نماید همانطور که پر از ظلم و جور شده باشد, اهل آسمان و اهل زمین از او راضی و خشنود میشوند… .
۴ـ امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) فرمودند: خدا گروهی را میآورد که خدا را دوست دارند و خداوند نیز آنان را دوست دارد, و به سلطنت الهی میرسد کسی که میان آنان غریب و (مستور) است, او همان مهدی موعود است… زمین را پر از عدل و داد میسازد. بدون آنکه برای او مشکلی پیش آید در کودکی از مادر و پدرش دور میگردد… و بلاد مسلمانان را با امان فتح میکند, زمان برای او آماده و صاف می شود, کلام او مسموع خواهد بود و پیر و جوان از او اطاعت میکنند و زمین را پر از عدل و داد میسازد چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد, در این هنگام است که امامت او به حد کمال میرسد و خلافت او مستقر میگردد, و خدا کسانی را که در قبرها هستند مبعوث میگرداند, آنان صبح میکنند در حالیکه در قبرهای خویش نیستند, و زمین به وجود مهدی آباد و خرم شده نهرها جاری میگردد و فتنهها و آشوبها و غارتها از بین میرود و خیر و برکات فزونی مییابد، و نیازی به آنچه در مورد بعد آن بگویم ندارم، و از من بر دنیای آنروز سلام باد.
چند نمونه از احادیث شیعیان
۱ـ امام صادق (علیهالسلام) فرمود: مردم امامشان را گم میکنند ولی او در موسم حج حاضر میشود و مردم را میبیند اما مردم او را نمیبینند.
۲ـ «اصبغ بن نباته» میگوید خدمت امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) شرفیاب شدم, آن حضرت را دیدم که در فکر فرو رفته است و با انگشت مبارک زمین را میکاود؛ عرض کردم: چرا شما را در فکر میبینم آیا به زمین میل و رغبتی دارید؟
فرمودند:«نه به خدا سوگند,هرگز رغبتی به زمین و به دنیا نداشتهام,در مورد مولودی فکر میکنم که از نسل من و یازدهمین نفر از فرزندان من است و او «مهدی» است همانکه زمین را از عدل و قسط پر میسازد. همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد؛ برای او غیبت و حیرتی است که گروههایی در آن گمراه میشوند و گروههایی دیگر, به هدایت میرسند… .
۳ـ امام صادق (علیهالسلام) میفرمود: اگر به شما خبر رسید که صاحب این امر(یعنی امام وقت) غایب شده است غیبت او را انکار نکنید.
۴ـ و نیز فرمود: برای قائم دو غیبت است, یکی کوتاه و دیگری طولانی, در غیبت اول کسی جز خواص شیعه جای او را نمیداند ,و در غیبت دوم جز دوستان خاص کسی از جای او آگاهی ندارند.
۵ـ و نیز فرمود: قائم قیام میکند در حالیکه هیچ کس بر او عهد و پیمان و بیعتی ندارد.
۶ـ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:« قائم از اولاد من, و اسم او اسم من و کنیهی او کنیهی من و شمایل او شمایل من, و سنت و روش او سنت و روش من است, مردم را بر شریعت و دین من وامیدارد و به کتاب پروردگارم دعوت میکند,هر کس از او اطاعت کند از من اطاعت کرده و هر کس با او مخالفت ورزد با من خالفت ورزیده, و هر کس غیبت او را انکار نماید مرا انکار نموده است.
۷ـ چهارمین امام زین العابدین (علیهالسلام) فرمود: در قائم ما شباهتهایی با پیامران خدا وجود دارد؛ شباهتی با نوح, شباهتی با ابراهیم, شباهتی با موسی, شباهتی با عیسی, شباهتی با ایوب, و شباهتی با محمد (صلی الله علیهم اجمعین), با نوح در عمر شبیه است, و با ابراهیم در پنهان بودن تولدش و دوری و کنارهگیری از مردم, با موسی در خوف و غیبت, و با عیسی در اختلاف مردم دربارهی او و با ایوب در رسیدن فرج پس از بلا و گرفتاری, و با محمد (صلی الله علیه و آله) در قیام با شمشیر.
۸ـ امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: همانا برای صاحب این امر (قائم) غیبتی است که بندهی خدا باید (در آن هنگام) تقوی بورزد و به دین خدا چنگ بزند.
۹ـ و نیز فرمود: بر مردم زمانی میرسد که امامشان از آنان غایب میشود.
«زراره» میگوید عرض کردم: تکلیف مردم در آن زمان چیست؟
فرمود: باید بر همان امری که بر آن هستند (از تکالیف و اعتقادات دینی) تمسک بجویند تا امام بر آنان ظاهر شود.
۱۰ـ و نیز فرمود: این امر (ظهور امام و قیام او) روی نخواهد داد تا هیچ صنفی از مردم باقی نماند مگر آنکه بر مردم حکومت کرده باشد, تا گویندهای نگوید اگر ما حکومت میکردیم به عدالت رفتار مینمودیم؛ سپس قائم (علیهالسلام) به حق وعدل قیام میفرماید.
میلاد امام
دوازدهمین پیشوای آسمانی اسلام حضرت حجة بن الحسن المهدی (صلوات الله علیه و علی ابائه) در اوان سپیده دم جمعه نیمهی شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری, مطابق ۸۶۸ میلادی در شهر «سامرا» درخانه امام یازدهم (علیهالسلام) چشم به جهان گشود.
پدر گرامی او پیشوای یازدهم حضرت امام حسن عسکری (علیهالسلام), و مادرش بانوی بزرگوار «نرجس» که «سوسن» و «صیقل» نیز نامیده شده و دختر «یوشعا» پسر قیصر روم,و از نسل «شمعون» یکی از حواریون مسیح (علیهالسلام) است. نرجس چنان بافضیلت بود که «حکیمه» خواهر امام هادی (علیهالسلام) که خود از بزرگان بانوان خاندان امامت است او را سیدهی خود و سیده خانوادهی خود , و خود را خدمتگزار او خطاب کرد.
«حکیمه» هرگاه خدمت امام عسکری (علیهالسلام) میرسید دعا میکرد خداوند به او فرزندی عطا فرماید؛ میگوید: یکروز که مطابق عادت به دیدار امام عسکری (علیهالسلام) رفته بودم همان دعا را تکرار کردم, آن گرامی فرمود: فرزندی که دعا میکنی خدا به من عطا فرماید امشب به دنیا میآید.
«نرجس» پیش آمد تا کفش مرا درآورد, و گفت: بانوی من کفشت را به من بده.
گفتم: تو سرور و بانوی منی, به خدا سوگند نمیگذارم کفش مرا درآوری, و نمیگذارم به من خدمت کنی, من بر روی چشم خویش ترا خدمت میکنم.
امام عسکری (علیهالسلام) سخن مرا شنید و فرمود: عمه خدا به تو پاداش نیکو دهد.
تا غروب نزد او بودم, و کنیز را صدا زدم و گفتم. لباس مرا بیاور تا بروم, امام فرمود: عمه, امشب نزد ما بمان زیرا امشب مولودی که نزد خدای متعال گرامی است به دنیا میآید که خدا بوسیلهی او زمین را پس از مردن زنده میگرداند.
عرض کردم: سرور من از چه کسی متولد میشود؟ من در نرجس اثری از حمل نمیبینم!
فرمود: از نرجس نه غیر او.
من برخاستم و نرجس را دقیقاً جستجو کردم,هیچ اثری از حاملگی در او نبود, به سوی امام بازگشتم و او را از کار خود آگاه ساختم, امام تبسم کرد و فرمود: سپیده دم بر تو آشکار میشود که او فرزندی دارد, زیرا او نیز همچون مادر موسی کلیمالله است که حمل او آشکار نبود, و کسی تا هنگام ولادت نمیدانست, زیرا فرعون در جستجوی موسی(برای آنکه چنان طفلی بوجود نیاید) شکم زنان حامله را میدرید, و این (طفل که امشب متولد میشود) مانند موسی (علیهالسلام) است (طومار حکومت فرعونان را درهم خواهد پیچید) و در جستجوی اویند.
«حیکمه» میگوید: من تا سپیده دم مراقب نرجس بودم, و او با آرامش نزد من خوابیده بود, و هیچ حرکتی هم نمیکرد, تا در شب و به هنگام طلوع فجر هراسان از جای جست, من او را در آغوش گرفتم ونام خدا را بر او خواندم.
امام (علیهالسلام) ـ از اطاق دیگر ـ صدا زد: «انا انزلنا» را بر او بخوان! و من خواندم و از نرجس حالش را جویا شدم, گفت: آنچه مولای من به تو خبر داد آشکار شده است.
من همچنانکه امام فرمان داده بود به خواندن «انا انزلنا» ادامه دادم, در این هنگام جنین از درون شکم با من همصدا شد و همچنانکه من انا انزلنا میخواندم او نیز میخواند, و بر من سلام کرد. سخت هراسان شدم, امام (علیهالسلام) صدازد: از امر خدای متعال تعجب مکن, خدای متعال ما ـ ائمه ـ را در کوچکی به حکمت گویا میسازد و در بزرگی حجت در زمین قرار میدهد.
هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که نرجس از نزد من ناپدید شد چنانکه گویی پردهیی میان من و او آویختهاند که او را نمیدیدم؛ فریاد کشیدم و به سوی امام دویدم, امام فرمود: عمه بازگرد, او را درجای خویش خواهی یافت.
بازگشتم, و طولی نکشید که حجاب میان من و او برطرف شد و نرجس را دیدم که چنان در نور غرق است که چشمم را از دیدنش میپوشاند, و پسری را که متولد شده بود دیدم که در سجده است و به زانو افتاده و انگشتان سبابه بلند کرده و میگوید:« اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان جدی محمداً رسول الله صلی الله علیه و آله و ان ابی امیرالمؤمنین» و آنگاه بر امامت یکایک تا خودش گواهی داد, و گفت: بارخدایا! میعاد مرا عملی ساز, و کارم را به سرانجام برسان, و گامم را استوار بدار, و زمین را بوسیلهی من از عدل و داد پر کن…»
پنهان بودن میلاد امام
تاریخ دوران بنی امیه و بنی عباس, به ویژه از زمان امام ششم حضرت صادق (علیه السلام)به بعد، گواه آنست که خلفاء نسبت به امامان معصوم بسیار حساس شده بودند,و این بدان جهت بود که آن گرامیان بسیار مورد توجه جامعه بودند, و هر چه زمان پیش میرفت نفوذ آنان بیشتر و علاقهی مردم به آن بزرگواران افزونتر میشد, تا آنجا که خلفاء عباسی حکومت را در معرض خطر میدیدند, به ویژه شهرت داشت مهدی موعود (علیهالسلام) از نسل پیامبر و از دودمان امامان معصوم و حضرت عسکری بوجود خواهد آمد و دنیا را از عدل و داد پر میسازد؛ از این رو امام عسکری (علیهالسلام) سخت مورد مراقبت بود و همانند پدر و جد و جد اعلای خویش در مرکز حکومت عباسی «سامرا» زیر نظر قرار داشت, و از سوی عباسیان کوشش میشد تا از به وجود آمدن و پرورش کودک موعود جلوگیری شود, ولی مشیت الهی بر حتمیت این تولد قرار گرفته بود و تلاش آن بیثمر ماند, و خدای متعال ولادت او را همانند موسی مخفی قرار داد؛ در عین حال اصحاب خاص امام عسکری (علیهالسلام) بارها امام موعود را در زمان حیات پدرش دیدند, و به هنگام درگذشت حضرت عسکری (علیهالسلام) نیز امام عصر (عج) ظاهر شد و بر جنازهی پدر نماز گزارد و مردم او را مشاهده کردند و پس از آن غایب گردید.
از هنگام تولد امام قائم (علیهالسلام) تا شهادت پدرش حضرت عسکری (علیهالسلام) بسیاری از بستگان و یاران ویژهی امام یازدهم موفق به دیدار او شدند یا از وجود او در خانهی امام آگاه گشتند؛ اصولاً روش امام عسکری (علیهالسلام) چنین بود که در عین پنهان داشتن فرزند ارجمند خویش, در فرصتهای مناسب یاران مورد اطمینان را از وجود او آگاه میفرمود تا آنان به شیعیان برسانند و پس از او در گمراهی نمانند؛ برای نمونه به چند مورد اشاره میکنیم:
۱ـ «احمد بن اسحاق» که از بزرگان شیعه و پیروان ویژه امام عسکری (علیهالسلام) است میگوید: « خدمت امام عسکری (علیهالسلام) شرفیاب شدم, و میخواستم در مورد جانشین پس از او پرسش کنم, و آن گرامی بدون آنکه سؤال کنم فرمود: ای احمد, همانا خدای متعال از آن هنگام که آدم را آفرید زمین را از حجت خدا خالی نگذاشته و نیز تا قیامت خالی نخواهد گذاشت, به جهت حجت خدا از اهل زمین رفع بلا میشود و باران میبارد وبرکات زمین خارج میگردد.
عرض کردم: ای پسر رسول خدا, امام و جانشین پس از شما کیست؟
آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و بازگشت درحالیکه پسری سهساله که رویی همانند ماه تمام داشت بر دوش خویش حمل میکرد و فرمود: ای احمد بن اسحاق,اگر نزد خدای متعال و حجتهای او گرامی نبودی این پسرم را به تو نشان نمیدادم, همانا او همنام رسول خدا و هم کنیهی اوست, او کسی است که زمین را از عدل و داد پر میسازد و همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد. ای احمد بن اسحاق مثل او در این امت مثل «خضر» (علیهالسلام) و «ذوالقرنین» است, سوگند به خدا غایب می شود بطوریکه در زمان غیبت او از هلاکت نجات نمییابد مگر کسی که خداوند او را بر اعتراف به امامت وی ثابت قدم بدارد و موفق سازد که برای تعجیل فرج او دعا کند.
عرض کردم: سرور من, آیا نشانهای دارد که دل من به آن اطمینان (بیشتری) پیدا کند؟
( در این هنگام) آن پسر به عربی فصیح گفت:« منم بقیة الله در زمین,همانکه از دشمنان خدا انتقام میگیرد, ای احمد بن اسحاق پس از مشاهدهی عینی دنبال اثر نگرد…»
مرحوم صدوق میفرماید این روایت را به خط «علی بن عبدالله وراق» یافتم و از او پرسیدم آنرا برای من از «سعد بن عبدالله» و او از «احمد بن اسحاق» نقل کرد.
۲ـ «احمد بن حسن بن اسحاق قمی» میگوید: هنگامی که خلف صالح ـ حضرت مهدی علیهالسلام ـ متولد شد نامهای از مولای ما ابو محمد حسن عسکری (علیهالسلام) برای جدم «احمد بن اسحق» آمد که در آن امام به خط خودش ـ همان خطی که فرمانها و نامههای امام با آن صادر میشد ـ نوشته بود: برای ما فرزندی متولد شد, لازم است خبر تولد او را پنهان بداری و به هیچ کس از مردم بازگو نکنی, ما کسی را بر این تولد آگاه نمیکنیم جز خویشاوند نزدیک را به جهت خویشاوندی, و دوست را به جهت ولایتش,دوست داشتیم خبر این تولد را به تو اعلام کنیم تا خداوند به جهت آن ترا مسرور سازد, همچنانکه ما را مسرور ساخت. والسلام.
۳ـ بانوی گرامی و پرهیزکار «حکیمه» عمهی امام, « نسیم» خادم امام عسکری (علیه السلام) «ابوجعفر محمد بن عثمان عمری», « حسن بن الحسن العلوی», « عمرو الاهوازی»,«ابو نصر خادم», « کامل بن ابراهیم», « علی بن عاصم کوفی», « عبدالله بن عباس علوی», «اسماعیل بن علی», «یعقوب بن یوسف ضراب» و «اسماعیل بن موسی بن جعفر»، « علی بن مطهر»,«ابراهیم بن ادریس», « طریف خادم» و «ابوسهل نوبختی» از جمله کسانی هستند که از تولد امام موعود (علیهالسلام) اطلاع یافته و از آن خبر دادهاند.
۴ـ «جعفر بن محمد بن مالک» از جماعتی از شیعه نقل میکند که امام عسکری (علیه السلام) به آنان فرمود: آمدهاید از حجت بعد از من سؤال کنید؟
عرض کردند: آری.
ناگاه پسری چون پارهی ماه که از هرکس به آن حضرت شبیهتر بود نمایان شد؛ امام فرمود: این امام و جانشین من بر شماست, فرمانش را اطاعت کنید و پراکنده نگردید که هلاک میشوید, آگاه باشید که شما پس از این او را نمیبینید تا عمر او کامل شود, از «عثمان بن سعید» (اولین نایب خاص از نواب اربعهی امام زمان (علیهالسلام) ) آنچه را میگوید بپذیرید و فرمان او را اطاعت کنید که او جانشین امام شماست و کار بدست اوست.
۵ـ «عیسی بن محمد جوهری» میگوید: من و گروهی جهت تهنیت تولد حضرت مهدی (علیهالسلام) خدمت امام عسکری (علیهالسلام) رفتیم, و برادران ما خبر داده بودند که حضرت مهدی شب جمعه در ماه شعبان هنگام طلوع فجر بدنیا آمده است. وقتی بر امام عسکری وارد شدیم پیش از عرض سلام به او تهنیت عرض کردیم… قبل از آنکه سؤالی کنیم فرمود: در میان شما کسی است که این سؤال را در دل دارد که فرزندم مهدی کجاست؛ من او را نزد خدا بودیعه گذاشتم چنانکه مادر موسی آنگاه که موسی را در صندوق نهاد و به دریا افکند, او را نزد خدا بودیعه گذارد تا سرانجام خدا او را به او برگرداند.
امام قائم (علیهالسلام) هیچ رژیمی و حکومتی را حتی از روی تقیه هم به رسمیت نشناخته و نمیشناسد و مأمور به تقیه از حاکمی و سلطانی نیست و تحت حکومت و سلطنت هیچ ستمگری در نیامده و در نخواهد آمد؛ وقتی ظهور قرماید بیعتی با کسی ندارد« یقوم القائم و لیس لاحد فی عنقه عهد و لا عقد ولا بیعة» چرا که باید مطابق واقع عمل کند و دین خدا را بطور کامل و بیهیچ پرده پوشی و بیم و ملاحظهای اجرا و در جامعه مستقر سازد, بنابراین جای عهد و میثاق با کسی و مماشات و مراعات نسبت به کسی باقی نمیماند.
غیبت صغری و کبری
پس از شهادت امام یازدهم (علیهالسلام) از سال ۲۶۰ قمری تا سال ۳۲۹ یعنی حدود ۶۹ سال دورهی «غیبت صغری» بود, و از آن پس تاکنون و تا آنگاه که امام قائم (علیهالسلام) ظهور فرماید دورهی «غیبت کبری» است.
درغیبت صغری, رابطهی مردم با امام (علیهالسلام) بکلی قطع نشد اما محدود بود, و هر فردی از شیعه میتوانست بوسیلهی «نواب خواص» که از بزرگان شیعه بودند مشکلات و مسائل خود را بعرض امام برساند و توسط آنان پاسخ دریافت دارد و احیاناً به حضور امام شرفیاب شود. این دوره را میتوان آمادگی برای غیبت کبری دانست که در آن ارتباط قطع شد و مردم موظف شدند در امور خود به نواب عام یعنی فقها و آگاهان به احکام شرع مراجعه کنند.
نواب اربعه
در زمان غیبت صغری, چهارتن از بزرگان شیعه وکیل و سفیر و نائب خاص امام زمان (علیهالسلام) بودند که خدمت آن حضرت میرسیدند و وکالتشان به خصوص مورد تأیید بود, و پاسخهای امام در حاشیهی نامههای سؤالی, توسط آنان بدست مردم میرسید.
نواب اربعه به ترتیب عبارتند از:
۱ـ جناب ابوعمرو عثمان بن سعید عَمری(به فتح عین و سکون میم)
۲ـ جناب ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمری
۳ـ جناب ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
۴ـ جناب ابوالحسن علی بن محمد سَمَری(بفتح سین و میم)
«ابوعمرو عثمان بن سعید» مورد اعتماد مردم و جلیل القدر و وکیل حضرت هادی و حضرت عسکری (علیهماالسلام) بود.
مرحوم محقق داماد در کتاب «صراط مستقیم» نوشته است:« شیخ موثق عثمان بن سعید عمری نقل کرده است که «ابن ابی غانم قزوینی» گفت امام عسکری (علیهالسلام) در حالیکه فرزندی نداشت رحلت کرد! و شیعیان با او نزاع و مجادله کردند و به ناحیهی مقدسهی (امام) نامه نوشتند, نامهای بدون مرکب, یعنی مطالب خود را با قلم خشک روی کاغذ سفید نوشتند تا پاسخ آن نشانه و آیه و معجزهای باشد؛ جواب از ناحیهی امام به این شرح صادر شد:
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند ما و شما را از گمراهی و فتنهها محفوظ بدارد, خبر شک و تردید گروهی از شما در دین و در ولایت ولی امرشان به ما رسید, این خبر ما را متأثر و اندوهگین ساخت, البته این تأثر برای شماست نه برای خودمان,زیرا خدا با ما و حق با ماست, کسی که از ما دور شود موجب وحشت ما نمیگردد, ما ساخته و پرداخته پروردگارمان هستیم و آفریدگان ساخته و پرداختهی ما ( ما از فیوضات الهی بهرهوریم و مردم از فیوض ما بهرهور میشوند), چرا در شک غوطهورید آیا نمیدانید آنچه از امامان شما رسیده واقع خواهد شد(امامان گذشته خبر دادند که قائم (علیهالسلام) غیبت خواهد کرد.) آیا ندیدید چگونه خدا از زمان حضرت آدم تا زمان امام گذشته همواره پناهگاههایی قرار داد که مردم به سوی آنها بروند و نشانههایی که مردم به وسیلهی آنها هدایت یابند, هرگاه پرچمی پنهان شد پرچمی دیگر آشکار گشت, و هر وقت ستارهای افول کرد ستارهای دیگر درخشید, آیا پنداشتهاید که خداود پس از آنکه امام گذشته(امام یازدهم) را قبض روح فرمود و بسوی خود برد, دین خود را باطل و سبب و وسیلهی میان خود و خلق را قطع کرده است, هرگز چنین نیست و نخواهد بود تا قیامت برپا گردد و امر خدا ظاهر شود در حالیکه خوشایندشان نباشد. پس از خدا بپرهیزید و تسلیم ما باشید و امر را به ما برگردانید, من شما را نصیحت کردم و خدا گواه بر من و شماست.»
«عثمان بن سعید» پیش از وفات به فرمان امام عصر (علیهالسلام) فرزند خود «ابوجعفر محمد بن عثمان» را به جانشینی خود و نیابت امام معرفی کرد.
«محمد بن عثمان» نیز همچون پدر از بزرگان شیعه و در تقوی و عدالت و بزرگواری مورد اعتماد و احترام شیعیان بود, و قبلاًنیز حضرت عسکری (علیهالسلام) نسبت به او و پدرش اظهار اعتماد و اطمینان فرموده بود, و مرحوم شیخ طوسی مینویسد: شیعه بر عدالت و تقوی و امانت او اتفاق داشتند.
این بزرگوار پیش از مرگ از روز وفات خود خبر داد, و در همان روز, درگذشت. و پیش از رحلت گروهی از بزرگان شیعه نزد او آمدند, و «ابوالقاسم بن روح نوبختی» را به امر امام زمان (علیهالسلام) برای سفارت و ارتباط با امام معرفی کرد و فرمود:او قائم من است و به او مراجعه کنید.
حسین بن روح نوبختی
جناب ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی نزد موافق و مخالف عظمت و بزرگی ویژهای داشت, و به عقل و بینش و تقوی و فضیلت مشهور بود, و عموم فرقههای مختلف مذهبی به او توجه داشتند.
ابوالحسن سَمَری
مؤلف کتاب «منتهی الآمال» دربارهی نائب چهارم جناب ابوالحسن علی بن محمد سمری مینویسد: «جلالت قدر او آنچنان زیاد است که نیازی به توصیف ندارد.»
آن بزرگوار به فرمان امام عصر ارواحنا فداه پس از حسین بن روح عهده دار نیابت امام (علیهالسلام) و رسیدگی به امور شیعیان گردید.
«علی بن محمد سمری» در سال ۳۲۹ هجری درگذشت و پیش از وفاتش گروهی از شیعیان نزد او گرد آمدند و پرسیدند پس از تو چه کسی جانشین تو خواهد بود؟
پاسخ داد: من مأمور نشدهام که در این مورد به کسی وصیت کنم.
و نیز توقیعی را که از سوی امام غائب (علیهالسلام) در این باره صادر شده بود به شیعیان نشان داد, آنان از روی توقیع استنساخ کردند, و مضمون آن چنین بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
ای علی بن محمد سمری خداوند در مصیبت تو پاداش برادرانت را عظیم دارد, تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت, پس امور خویش را فراهم آور و به هیچکس وصیت مکن که پس از تو جانشین تو شود, به تحقیق «غیبت کبری» واقع شد و ظهوری نخواهد بود تا آنگاه که خدای متعال فرمان دهد, و آن پس از مدت طولانی و قساوت دلها و پر شدن زمین از ستم است, و بزودی افرادی نزد شیعیان من مدعی مشاهده ـ و ارتباط با امام غائب بعنوان نائب خاص ـ میشوند, آگاه باشید که هر کس پیش از «خروج سفیانی» و پیش از «صیحه» , چنین ادعایی نماید (منظور ادعای رؤیت بعنوان سفارت و نیابت است) دروغگو و افترا زننده است, و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.»
و روز ششم جناب ابوالحسن سمری از دنیا رفت, و در «خیابان خلنجی» کنار «نهر آبی عتاب» دفن گردید.
نائبان خاص امام زمان (علیهالسلام) از پرهیزگارترین و شریفترین مردان عصر خویش و بسیار مورد اعتماد و اطمینان شیعیان بودند, در طول سالهای «غیبت صغری» شیعیان پرسشها و مشکلات خود را به آن بزرگواران عرضه میداشتند, و امام (علیهالسلام) پاسخ را توسط آنان برای شیعیان می فرستادند, در آن هنگام این گونه ارتباط برای همه ممکن بود, و حتی برخی از شایستگان توانستند توسط نائبان خاص خدمت امام شرفیاب و به دیدار آن عزیز موفق شوند.
کرامات و معجزاتی که در این دروه از ناحیهی امام (علیهالسلام) و بوسیلهی نایبان خاص بروز میکرد شیعیان را نسبت به آنان مطمئنتر میساخت؛ مرحوم شیخ طوسی در کتاب «احتجاج» مینویسد:
«هیچیک از نائبان خاص امام عصر ارواحنا فداه به نیابت قیام نکرد مگر با فرمان صریحی از جانب امام (علیهالسلام) و نیز با تعیین و نصب و معرفی نائب قبلی, و شیعه نیز گفتار هیچیک را نپذیرفت مگر بعد از بروز نشانه و معجزهای به دست هر یک از آنان از طرف امام عصر (علیهالسلام) که براستی گفتار و درستی نیابتشان دلالت میکرد…»
بهر صورت با پایان گرفتن دوران «غیبت صغری» دوران «غیبت کبری» آغاز شد و هنوز ادامه دارد؛ در زمان غیبت صغری مردم میتوانستند پاسخ مسائل خود را از امام توسط نایب خاص دریافت دارند، ولی در این زمان این کار ممکن نیست: و مردم باید مسائل خود را به نواب عام آن بزرگوار عرضه کنند و پاسخ آن مسائل را از آنان بگیرند, زیرا نظر آنان به حکم تخصصی که دارند و نیز به حکم روایاتی که وارد شده حجت است؛ «مرحوم کشّی» مینویسد توقیعی از ناحیهی امام (علیهالسلام) صادر شد که در آن فرمودهاند:« عذر و بهانهای برای هیچیک از دوستان ما در تشکیک نسبت به آنچه ثقات ما از ما نقل میکنند نیست, دانستند که ما سرّ خود را به آنان واگذار کردیم و به آنان دادیم.»
و نیز شیخ طوسی و مرحوم شیخ صدوق و شیخ طبرسی از اسحاق بن عمار نقل کردهاند که گفت: مولای ما حضرت مهدی (علیهالسلام) ( در مورد وظیفهی شیعه در زمان غیبت) فرموده است:« و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم»
در حوادث و پیشامدهایی که واقع میشود به روایت کنندگان حدیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان میباشم.
مرحوم طبرسی نیز در کتاب «احتجاج» از امام صادق (علیهالسلام) نقل کرده است که ضمن حدیثی فرمودهاند:« و اما من کان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه » هر یک از فقها که مراقب نفسش و نگهبان دینش و مخالف هوی و هوسش, و مطیع فرمان مولایش (یعنی ائمه علهیمالسلام) باشد بر عوام لازم است که از او تقلید کنند.
بدین ترتیب امور مسلمین در زمان غیبت کبری به دست فقها قرار گرفت که با نظر ایشان باید انجام و جریان یابد, گرچه منصب فتوی و قضاوت و حکم برای فقهاء از پیش توسط ائمه معصومین جعل شده بود ولی رسمیت مرجعیت و زعامت فقهاءاسلام از این تاریخ پدید آمد و تا ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت.
آثار مثبت غیبت
ایمان به حضرت مهدی (علیهالسلام) سبب رشد فکر و امید است, ایمان به مهدی موعود و احتمال آنکه هر ساعتی ممکن است آن حضرت ظهور فرماید در پاکدلان و شایستگان اثری ژرف و سازنده دارد؛ آنان خود را آماده میسازند و از ظلمها و تجاوزها دوری میجویند و به عدالت و برادری عشق میورزند تا توفیق یاری امام (علیهالسلام) و درک محضرش را بیابند و از دیدار و زیارتش محروم نشوند و به آتش دوری و ناخشنودی آن گرامی نسوزند.
این پندار که ایمان به ظهور مهدی (علیهالسلام) موجب سستی و مسامحه و فتور میگردد باطل است, مگر امامان معصوم و شاگردان پر تلاش و پایدار آنان به ظهور قائم (علیهالسلام) ایمان نداشتند, مگر علماء بزرگ اسلام به آن گرامی معتقد نبودند, در عین حال از کوشش باز نمیایستادند و برای اعلای کلمهی اسلام از هیچ فداکاری و تلاشی خودداری نمیکردند,و هرگز از مسؤلیتهای خویش طفره نمیرفتند و به وظایف سنگین خود میپرداختند و نقش سازندهی خویش را با کمال امید پیاده میکردند.
امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) از پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل فرموده است: «افضل العبادة انتظار الفرج؛ انتظار فرج حضرت بقیة الله (علیهالسلام) برترین عبادت است.»
و نیز چهارمین امام زین العابدین (علیهالسلام) فرمودند: غیبت امام دوازدهم طولانی میشود, و مردم زمان غیبت او که معتقد به امامت او و منتظر ظهور او باشد برتر از مردم همهی زمانها خواهند بود, زیرا خدای متعال از عقل و فهم و معرفت به آنان بحدی عطا کرده که زمان غیبت نزد آنان مثل زمان حضور امام (علیهالسلام) است, و خدا آنان را در آن زمان بمنزلهی مجاهدین در رکاب رسول خدا قرار داده است, آنان براستی مخلصند و واقعاً شیعه ما هستند, و آنانند که در سرّ و پنهان مردم را به سوی خدا میخوانند.
انتظار موجب آسانی مصیبتها و مشکلات بر انسان میشود, زیرا میداند در معرض جبران و برطرف شدن هستند, و چقدر تفاوت است میان مصیتبی که انسان بداند تدارک و جبران میشود و مصیبتی که تدارک و جبران آن معلوم نیست, بویژه آنکه احتمال تدارک و جبران نزدیک باشد؛ حضرت مهدی (علیهالسلام) با ظهور خود زمین را پر از قسط و عدل میسازد(و همهی مصیبتها را برطرف مینماید).
لازمهی انتظار آنست که انسان شوق و علاقه پیدا میکند که از اصحاب امام عصر (علیهالسلام) و شیعهی او بلکه از انصار و یاوران او شود, و لازمهی این علاقه سعی و تلاش در اصلاح نفس و تهذیب اخلاق است تا شایستگی مصاحبت با آن گرامی و جهاد درحضور او را پیدا کند؛ آری این نیازمند به اخلاق اسلامی است که امروز در جامعهی ما کمیاب است.
بدین ترتیب بدیهی است که شیعه در زمان غیبت نیز در امتحان و آزمایش بزرگی قرار میگیرد, و باید از سویی دین خود را حفظ کند واز سوی دیگر زمینهسازی نماید تا در رکاب آن گرامی به نصرت اسلام بپردازد, و بسیاری از مردم در این امتحان و آزمایش موفق نخواهند بود.
«جابر جعفی» میگوید به امام باقر (علیهالسلام) عرض کردم: فرج شما چه وقت است؟
فرمودند:هیهات, هیهات. فرج ما نمیآید تا غربال شوید, سپس غربال شوید(امام (علیهالسلام) سه بار این جمله را تکرار کردند) تا مردم کدر بروند و مردم صاف باقی بمانند.
آری انتظار این خاصیت را دارد که پس از انجام وظایف و بذل کوشش باز یأس و ناامیدی ندارند و منتظر و امیدوارند که فرج از سوی خدا برسد.
و نیز از جمله آثار مهم غیبت این است که بشریت در این دوران توان خود را بکار میگیرد و به تجربه درمییابد که بدون وحی و الهام و امدادهای غیبی نمیتوان کاروان بشریت را به مقصد اصلی و نهایی که قرب به خداست رساند و عاقبت باید در مقابل وحی و تعلیمات الهی و آسمانی سر تسلیم فرود آورد.
فوائد وجود امام در غیبت
برخی از مردم که از فلسفهی وجودی امام معصوم به خوبی اطلاع ندارند میپرسند پس فایدهی امام در عصر غیبت چیست؟ اینان نمیدانند که غرض از آفرینش جهان هستی آنگاه کامل است که حجت معصوم الهی وجود داشته باشد تا به معرفت کامل خویش به عبادت در پیشگاه قرب ربوبی بپردازد تا مصداق آیه « و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» ظاهر گردد. و گرنه عبادات ناقص و بی محتوای ما معادل غرض از خلقت آسمانها و زمین نمیتواند باشد.
فرشتگان به اصل خلقت انسان اعتراض داشتند,و فسادهای او را با اطاعتهای او مقایسه میکردند و ترجیحی برای آفرینش انسان نمیدیدند, و میگفتند:« أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ » خداوند با نشان دادن علم و آگاهی آدم (علیهالسلام) نسبت به حقایق جهان و ملکوت آن ـ که در نهایت موجب معرفت کامل خدای متعال و بندگی و عبادت او میگردد. ـ آنان را اقناع و ساکت ساخت.
وقتی آدم (علیهالسلام) به فرمان خدا علم خود را برای فرشتگان آشکار ساخت و آنان به حقیقت وجودی حجتهای الهی و منزلت عظیم آنان نزد خدا آشنا شدند دریافتند تسبیح و تقدیس فرشتگان قابل قیاس با تسبیح و تقدیس اولیاء وحجج الهی نیست, و چون این برجستگان از نوع بشرند آفرینش نوع بشر بجا و شایسته است و ترجیح دارد.
پس وجود این برجستگان است که فلسفهی آفرینش را قانع کننده میسازد و همهی فرشتگان سر تسلیم فرود میآورند زیرا عبادت برجستگان بی مانند است و عبادتی جای عبادت آنان را نمیتواند بگیرد؛ و همانطور که وجود حجتهای الهی برای آغاز و آفرینش و پیدایش نوع بشر مقنع بود در ادامهی حیات و استمرار سلسلهی بشریت نیز مقنع است و باید حجت الهی همیشه در جامعهی انسانی وجود داشته باشد؛ اگر نعمت هستی شامل حال ماست به برکت وجود ایشان است و اگر این بزرگواران نبودند ما بوجود نمیآمدیم و هم اکنون که لباس هستی بر تن داریم اگر کسی از آنان نباشد باز به عدم و نیستی خواهیم پیوست؛ بنابراین حجج الهی نه تنها در معارف و علوم ولی نعمت ابناء بشرند بلکه در نعمت هستی و وجود نیز ولی نعمتند و بر ما منت دارند.
در زیارت جامعه میخوانیم: «موالی لا احصی ثنائکم و لا ابلغ من المدح کنهکم و من الوصف قدرکم و انتم نورالاخیار و هداة الابرار و حجج الجبار و بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنه و بکم ینفس الهم و یکشف الضر…»
«ای ولی نعمتهای من, ثنایتان را نمیتوانم شماره کنم و کنه حقیقت شما را نمیتوانم مدح نمایم و از توصیف قدر و منزلتتان ناتوانم, شما نور خوبان و هادی نیکان و حجتهای خدای جبارید, خداوند بخاطر شما آفرینش را آغاز کرد و به خاطر شما به جهان پایان میدهد, و بخاطر شما باران فرو میفرستد و به خاطر شما آسمان را از فروریختن بر زمین نگهمیدارد و به خاطر شما گرفتاری را رفع و سختی و ناراحتی را برطرف میسازد.»
امام کاظم از پدر گرامیشان امام صادق (علیهماالسلام) نقل میفرمایند: «… و بعبادتنا عبدالله عزوجل و لولانا ما عبدالله » به معرفت و عبادت ما نسبت به خدا, خدای عزیز و جلیل عبادت میشود و اگر ما نبودیم عبادت خدا نمیشد.
و در روایات زیادی فرمودهاند:«ان الارض لا تخلوا الا و فیها امام…» زمین هرگز خالی از امام معصوم نخواهد بود.
امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: بخدا سوگند, زمین را از آن هنگام که آدم را قبض روح فرموده وانگذاشته مگر آن که در آن امامی بوده است که مردم بوسیلهی او به سوی خدا هدایت میشدند و او حجت خدا بر مردم میبود و زمین بدون امامی که حجت خدا بر مردم باشد باقی نمیماند.
مسأله دیگر هدایت معنوی امام (علیهالسلام) است؛ امام معصوم (علیهالسلام) همانطور که در مرحلهی اعمال ظاهری هادی و راهنماست در مرحلهی حیات معنوی نیز هدایتگر است و حقایق اعمال با هدایت او سیر میکنند. خدا در قرآن میفرماید:« وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ ؛ آنان را امامانی قرار دادیم که بوسیلهی امر ما مردم را هدایت کنند و انجام کارهای نیک را به آنان وحی کردیم.
و نیز در جای دیگر میفرماید:« و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لمّا صبروا؛ ما برخی از آنان را امامانی قرار دادیم که بوسیلهی امر ما هدایت کنند. چون صبر کردند.
علامه طباطبایی مینویسد:« از این گونه آیات استفاده میشود که امام علاوه بر ارشاد و هدایت ظاهری دارای یک نوع هدایت و جذبه معنوی است که از سنخ عالم امر و تجرد میباشد و به وسیلهی حقیقت و نورانیت و باطن ذاتش در قلوب شایسته مردم تأثیر و تصرف مینماید و آنها را به سوی مرتبه کمال و غایت ایجاد جذب میکند.» «و کسانی که اعتراض می کنند که شیعه وجود امام را برای بیان احکام دین و حقایق آیین و راهنمایی مردم لازم میدانند وغیبت امام ناقض این غرض است زیرا امامی که بواسطهی غیبتش مردم هیچگونه دسترسی به وی ندارند فایدهای بر وجودش مترتب نیست… به حقیقت معنی امامت پی نبردهاند زیرا در بحث امامت روشن شد که وظیفهی امام تنها بیان صوری معارف و راهنمایی ظاهری مردم نیست و امام چنانکه وظیفهی راهنمایی صوری مردم را به عهده دارد همچنانکه ولایت و رهبری باطنی اعمال را به عهده دارد و اوست که حیات معنوی مردم را تنظیم میکند و حقایق اعمال را به سوی خدا سوق میدهد, بدیهی است که حضور و غیبت جسمانی امام در این باب تأثیری ندارد و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد اگر چه از چشم جسمانی ایشان مستور است, و وجودش پیوسته لازم است اگر چه موقع ظهور و اصلاح جهانیش تاکنون نرسیده است.»
مرحوم خواجه نصیر طوسی رحمة الله میفرماید:« وجوده لطف و تصرفه لطف آخَر وَ عَدَمُهُ منّا» وجود امام لطف است و تصرف او در امور لطفی دیگر است, و عدم تصرف او از ناحیهی خود ماست.
خورشید که در سودمندی آن خلاف نیست اگر مردم از آن دوری کنند اشکالی متوجه خورشید نیست, تقصیر از کار خود مردم است که چرا از خورشید دوری جستند و خود را از تابش آن پنهان ساختند, و باز نباید گمان کنند هیچ استفادهای از خورشید نمیبرند چرا که اگر خورشید نمیبود مردم حتی در پناهگاههای خود هم نمیتوانستند زندگی کنند و همین خورشیدی که از آن دوری جستهاند و از تابش مستقیم آن خود را پنهان داشتهاند امکان کار و فعالیت و تغذیه و حیات را برای آنان فراهم ساخته است.
در روایات اسلامی نیز امام غائب (علیهالسلام) به خورشید پشت ابر تشبیه شده است؛ «سلیمان اعمش» از امام صادق (علیهالسلام) پرسید: چگونه مردم از حجت خدا که غائب باشد استفاده میکنند؟
فرمودند: همانطور که از خورشید وقتی که ابرها آنرا پوشانده استفاده مینمایند.
و نیز «جابر بن عبدالله انصاری»از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) سؤال کرد: آیا شیعیان در زمان غیبت از امام غائب نفعی میبرند؟
فرمودند: آری سوگند به آنکه مرا به نبوت مبعوث ساخته است آنان به نور او روشنی میگیرند و به ولایت او نفع میبرند مانند نفع بردن از خورشید هرچند ابرها آنرا پوشانده باشد.
علاوه بر این, امام عصر ارواحنا فداه هر سال در مراسم حج شرکت میفرمایند, و در مجالس و محافل رفت و آمد دارند, چه بسا مشکلات برخی از مؤمنین را بیواسطه یا باواسطه حل نماید, و حتی ممکن است مردم او را ببینند ولی او را نشناسند و امام (علیهالسلام) آنان را میبیند و میشناسد, و برخی صالحان و شایستگان را مورد لطف خویش قرار میدهد, وبسیاری از مردم درغیبت صغری و کبری به دیدار آن بزرگوار نائل شدهاند و معجزات و کراماتی از آن گرامی دیدهاند و مشکلاتشان حل شده است.
مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر مینویسد: « کتب اخبار به ما خبر میدهد که جماعتی در زمان غیبت او را مشاهده کردند و خدمتش مشرف شدند,و این با آنچه وارد شده که مدعی رؤیت را تکذیب کنید منافات ندارد, زیرا مقصود از آن روایت به قرینهی صدر همان روایت, تکذیب مدّعی نیابت خاصه است.
چه سؤالها که امام در غیبت کبری پاسخ داده,و چقدر مشکلات دینی و دنیوی که مردم را از آنها نجات بخشیده, و چه بیمارانی که شفا داده و بیچارگان و درماندگانی که نجات داده, و چه بسیار در راه مانده که هدایت فرموده و تشنه که سیراب ساخته و ناتوان که دستگیری کرده است.
این کتابها و دفترهایی است که در زمانهای مختلف و نقاط گوناگون بدست افراد موثقی که یکدیگر را نمیشناختند تألیف شده و در آنها آنقدر حکایاتی که شاهد گفتار ماست ذکر شده که قابل احصا نیست, چه بسا انسان از دیدن آنها و احاطه به خصوصیات و شواهدی که همراه آنهاست به پارهای از آنها یقین حاصل نماید.»
معجزات امام علیهالسلام در «غیبت صغری»
کرامات و معجزاتی که در دوران غیبت صغری, از ناحیهی امام مشاهده میشد موجب استواری ایمان شیعیان در نقاط دور و نزدیک بود, بسیار اتفاق میافتاد که پیروان از راههای دور و نزدیک به سامراء و بغداد میآمدند و توسط نائبان خاص با امام (علیهالسلام) تماس میگرفتند و کراماتی مشاهده میکردند. معجزات امام در این دوره به قدری زیاد است که ذکر همهی آنها به کتابی جداگانه نیاز دارد. مرحوم شیخ طوسی رحمة الله میگوید: معجزاتی که از آن حضرت در زمان غیبت بوقوع پیوسته است بیش از حد احصاست.
در اینجا به عنوان نمونه چند مورد را نقل میکنیم :
۱ـ «علی بن محمد» میگوید: از ناحیهی امام فرمانی رسید که شیعیان را از زیارت قبور ائمه در «کاظمین و کربلا» نهی فرمود, چند ماه نگذشته بود که وزیر خلیفه «باقطانی» را خواست و به او گفت:« بنی فرات» (که وابستگان وزیر بودند) و اهالی «برس» (مکانی بین حله و کوفه) را ملاقات کند و به آنان بگوید مقابر قریش در کاظمین را زیارت نکنند زیرا خلیفه دستور داده است مأمورین مراقب باشند هر کس به زیارت ائمه (علیهمالسلام) برود دستگیر نمایند.
۲ـ «محمد بن سوره قمی» رحمة الله از مشایخ و بزرگان اهل قم نقل میکند:« علی بن حسین بابویه» با دختر عموی خود(دختر محمد بن موسی بابویه) ازدواج کرد اما از او فرزندی نیافت, نامهیی به جناب حسین بن روح ـ سومین نایب خاص امام غایب علیهالسلام ـ نوشت, و به وسیلهی او از امام (علیهاسلام) تقاضا کرد که دعا بفرماید خدا فرزندانی فقیه به او عنایت کند.
از ناحیهی امام (علیهالسلام) پاسخ آمد که از همسر فعلی خود فرزندی نخواهی داشت ولی به زودی کنیزی دیلمی را مالک میشوی و دو پسر فقیه از او نصیب تو خواهد شد. ابن بابویه سه پسر پیدا کرد (محمد ,حسین و حسن) و محمد و حسین دو فقیه خوش حافظهاند و مطالبی را حفظند که هیچکس از اهل قم آن را حفظ نیست, و برادرشان « حسن» که فرزند دوم است به عبادت و زهد مشغول است و با مردم الفتی ندارد و از فقه هم بیبهره است.
مردم از حافظهی ابوجعفر(محمد) و ابوعبدالله (حسین) دو فرزند علی بن حسین بن بابویه در نقل روایات و احادیث تعجب میکنند و میگویند این مقام به دعای امام زمان (علیهالسلام) نصیب شما شده است, و این موضوع در میان مردم قم مشهور است.
غیبت کبری
برخی از بزرگان علما نام و داستان افرادی را که در غیبت کبری خدمت امام (علیهالسلام) شرفیاب شده یا کراماتی از آن حضرت در بیداری یا خواب مشاهده کردهاند در مؤلفات خود گردآوری و ذکر کردهاند.
ما نیز در این نوشتار به نقل از یک حکایت از کتاب ارجمند «نجم الثاقب» که در موضوع حضرت حجة ابن الحسن (علیهماالسلام) نوشته شده است اکتفا مینماییم : عالم فاضل «علی بن عیسی اربلی» در «کشف الغمه» میفرماید که: خبر داد مرا جماعتی از ثقات برادران من که در بلاد حله شخصی بود که او را «اسمعیل بن عیسی بن حسن هرقلی» میگفتند, از اهل قریهای بود که آن را «هرقل» میگویند, وفات کرد در زمان من و من او را ندیدم, حکایت کرد از برای من پسر او« شمس الدین», گفت حکایت کرد از برای من پدرم که :بیرون آمد در وقت جوانی در ران چپ او چیزی که آنرا «توثه» میگویند بمقدار قبضهی آدمی , و در هر فصل بهار میترکید و از آن خون و چرک میرفت, و این الم او را از همه شغلی باز میداشت,به حله آمد و به خدمت «رضی الدین علی بن طاووس» رفت و از این کوفت شکوه نمود, سید جراحان حله را حاضر نمود, آنرا دیدند و همه گفتند این «توثه» بر بالای رگ اکحل برآمده است و علاج آن نیست الا ببریدن و اگر این را ببریم شاید رگ اکحل بریده شود, و آنرگ هرگاه بریده شد اسماعیل زنده نمیماند,و در این بریدن خطر عظیم است مرتکب آن نمیشویم.
سید به اسماعیل گفت من ببغداد میروم, باش تا ترا همراه ببرم و باطباء و جراحان بغدا بنمایم شاید وقوف ایشان بیشتر باشد و علاجی توانند کرد؛ ببغداد آمد و اطباء را طلبید نیز جمیعاً همان تشخیص کردند و همان عذر گفتند و اسماعیل دلگیر شد,سید مذکور با او گفت: حقتعالی نماز ترا با وجود این نجاست که با آن آلودهای قبول میکند و صبر کردن در این الم بی اجری نیست,اسماعیل گفت:پس چون چنین است بزیارت سامره میروم و استغاثه به ائمه هدی (صلوات الله علیهم اجمعین) میبرم, و متوجه سامره شد.
صاحب کشف الغمه میگوید از پسرش شنیدم که میگفت از پدرم شنیدم که گفت: که چون به آن مشهد منور رسیدم و زیارت امامین همامین امام علی النقی و امام حسن عسکری (علیهماالسلام) کردم, به سردابه رفتم و شب در آنجا به حق تعالی بسیار نالیدم و بصاحب الامر (علیهالسلام) استغاثه بردم و صبح به طرف دجله رفته جامه را شستم و غسل زیارت کردم و ابریقی که داشتم پر آب کردم و متوجه مشهد شدم که یک بار دیگر زیارت کنم, به قلعه نرسیده چهار سوار دیدم که میآیند,و چون در حوالی مشهد جمعی از شرفاء خانه داشتند گمان کردم که مگر یکی از ایشان باشند, چون بمن رسیدند دیدم که دو جوان شمشیر بستهاند یکی از ایشان خطش دمیده بود, و یکی پیری بود پاکیزه وضع که نیزه در دست داشت, و دیگری شمشیر حمایل کرده و فرجی , بر بالای آن پوشیده و تحت الحنک بسته و نیزه بدست گرفته؛ پس آن پیر در دست راست قرار گرفت و بن نیزه را بر زمین گذاشت و آن دو جوان در طرف چپ ایستادند و صاحب فرجی در میان راه مانده, بر من سلام کردند و جواب سلام دادم, فرجی پوش گفت: فردا روانه میشوی؟
گفتم: بلی.
گفت: پیش آی تا ببینم چه چیز ترا آزار دارد.
مرا به خاطر رسید که اهل بادیه احتزاری از نجاست نمیکنند و تو غسل کرده و رخت را به آب کشیده و جامهات هنوز تر است اگر دستش به تو نرسد بهتر باشد, در این فکر بودم که خم شد و مرا به طرف خود کشید و دست بر آن جراحت نهاده فشرد چنانچه بدرد آمد, و راست شده بر زمین قرار گرفت. مقارن آن حال آن شیخ گفت: «افلحت یا اسماعیل» من گفتم: «افلحتم» و در تعجب افتادم که نام مرا چه میداند, باز همان شیخ که با من گفت «خلاص شدی و رستگاری یافتی»گفت: امام است امام.
من دویده ران و رکابش را بوسیدم؛ امام (علیهالسلام) راهی شد و من در رکابش میرفتم و جزع میکردم,به من گفت برگرد.
گفتم :از تو هرگز جدا نشوم.
باز فرمودکه: برگرد که مصلحت تو در برگشتن است.
و من همان حرف را اعاده کردم؛ پس آن شیخ گفت: ای اسمعیل شرم نداری که امام دوبار فرمود برگرد و خلاف قول او میکنی؟
این حرف در من اثر کرد,پس ایستادم و چون قدمی چند دور شدند باز بمن متلتف شده فرمود: چون ببغداد برسی «مستنصر» ترا خواهد طلبید و بتو عطائی خواهد کرد, از او قبول مکن, و بفرزندم «رضی» بگو که چیزی در باب توبه«علی بن عرض» بنویسد که من باو سفارش میکنم که هر چه تو بخواهی بدهد.
من همانجا ایستادم تا از نظر من غایب شدند و من تأسف بسیار خورده ساعتی همانجا نشستم و بعد از آن به مشهد برگشتم, اهل مشهد چون مرا دیدند گفتند حالت متغیر است آزاری داری؟
گفتم: نه
گفتند: با کسی جنگ و نزاعی کردهای؟
گفتم: نه, اما بگویید این سوارانرا که از اینجا گذشتند دیدید؟
گفتند: ایشان از شرفا باشند.
گفتم: از شرفا نبودند بلکه یکی از ایشان امام بود.
پرسیدند: آیا شیخ یا صاحب فرجی؟
گفتم:صاحب فرجی.
گفتند: زخمت را به او نمودی؟
گفتم:بلی آنرا فشرد و درد کرد.
پس ران مرا باز کردند اثری از آن جراحت نبود, و من خودم از دهشت به شک افتادم و ران دیگر را گشودم اثری ندیدم, و در اینجا خلق بر من هجوم کردند و پیراهن مرا پاره پاره کردند, و اگر اهل مشهد مرا خلاص نمیکردند در زیر دست و پا رفته بودم و فریاد و فغان به مردی که «ناظر بین النهرین» بود رسید و آمده ماجرا را شنید و رفت که واقعه را بنویسد, و من شب در آنجا مانده صبح جمعی مرا مشایعت نمودند, و دو کس همراه کردند و برگشتند, و صبح دیگر بر در شهر بغداد رسیدم که خلق بسیار بر سر پل جمع شدهاند و هر که از او اسم و نسبش را می پرسند, چون ما رسیدیم و نمام مرا شنیدند بر سر من هجوم کردند, رختی را که ثانیا پوشیده بودم پاره پاره کردند و نزدیک بود روح از تن من مفارقت کند که «سید رضی الدین» با جمعی رسیدند و مردم را از من دور کردند, و «ناظر بین النهرین» نوشته بود صورت حال را و ببغداد فرستاده و ایشانرا خبر کرده بود,سید فرمودکه :این مردی که میگویند شفا یافته توئی که این غوغا در این شهر انداختهای؟
گفتم: بلی.
از اسب بزیر آمد ران مرا باز کرد و چون زخم را دیده بود و از آن اثری ندید ساعتی غش کرد و بیهوش شد, و چون به خود آمد گفت: وزیر مرا طلبیده و گفته که از مشهد اینطور نوشته آمده و میگویند آن شخص بتو مربوط است, زود خبر او را به من برسان.
و مرا با خود نزد آن وزیر که قمی بود برده گفت که:این مرد برادر من و دوستترین اصحاب من است.
وزیر گفت: قصه را به جهت من نقل کن.
از اول تا به آخر آنچه بر من گذشته بود نقل نمودم؛ وزیر فی الحال کسان بطلب اطباء و جراحان فرستاد چون حاضر شدند فرمود: شما زخم این مرد را دیدهاید؟
گفتند:بلی.
پرسید که:دوای آن چیست؟
همه گفتند: علاج آن منحصر در بریدن است، و اگر ببرند مشکل که زنده بماند.
پرسید: برتقدیری که نمیرد تا چند گاه آن زخم بهم آید؟
گفتند: اقلاً دو ماه آن جراحت باقی خواهد بود, بعد از آن شاید مندمل شود ولیکن در جای آن گوی سفید خواهد ماند که از آنجا موی نروید.
باز پرسید که: شما چند روز شد که او را دیدهاید؟
گفتند: امروز دهم است.
پس وزیر ایشان را پیش طلبیده ران مرا برهنه کرد, ایشان دیدند که با ران دیگر اصلا تفاوتی ندارد, و اثری بهیچوجه از آن کوفت نیست. در این وقت یکی از اطباء که از نصاری بود صیحه زده گفت: «والله هذا من عمل المسیح» یعنی به خدا قسم که این شفا یافتن نیست مگر از معجزات مسیح یعنی عیسی بن مریم.
وزیر گفت: چون عمل هیچ یک از شما نیست من میدانم عمل کیست؛ و این خبر به خلیفه رسیده وزیر را طلبید, وزیر مرا با خود به خدمت خلیفه برد, و «مستنصر» مرا امر کرد که آن قصه را بیان کنم و چون نقل کردم و باتمام رساندم خادمی را گفت که کیسهای را که در آن هزار دینار بود حاضر کرد, و «مستنصر» به من گفت: این مبلغ را خرج خود کن.
من گفتم: حبهای را از این قبول نمیتوانم کرد.
گفت: از که میترسی.
گفتم: از آن که این عمل اوست, زیرا که او امر فرمود که از ابوجعفر چیزی قبول مکن. پس خلیفه مکدر شده بگریست.
صاحب کشف الغمه میگوید: از اتفاقات حسنه اینکه روزی من این حکایت را از برای جمعی نقل میکردم چون تمام شد دانستم که یکی از آن جمع «شمس الدین محمد» پسر اسماعیل است و من او را نمیشناختم. از این اتفاق تعجب نموده گفتم: تو ران پدر را در وقت زخم دیده بودی؟
گفت:« در آن وقت کوچک بودم ولی در حال صحت دیده بودم و مواز آنجا برآمده بود و اثری از آن زخم نبود, و پدرم هر سال یکبار به بغداد میآمد و به سامره میرفت و مدتها در آنجا بسر میبرد و میگریست و تأسف میخورد به آرزوی آنکه یک مرتبه دیگر آن حضرت را ببیند در آنجا میگشت و یکبار دیگر آن دولت نصیبش نشد,و آنچه من میدانم چهل بار دیگر به زیارت سامره شتافت و شرف آن زیات را یافت و در حسرت دیدن صاحب الامر از دنیا رفت.»
در پایان این حکایت مؤلف «نجم الثاقب» از «شیخ حر عاملی» در کتاب «امل الآمل» نقل کرده است که «محمد بن اسماعیل» پسر «اسماعیل هرقلی» عالمی فاضل و از شاگردان علامه حلی بوده است.
مرحوم شیخ حر عاملی از علماءبزرگ و مراجع شیعه در سدهی یازدهم هجری نیز پس از نقل داستانی شبیه داستان هرقلی مینویسد: مانند این جریان در زمان ما و در گذشته از آن حضرت (علیهالسلام) متواتر و قطعی است.
و نیز میفرماید: گروهی از یاران موثق به من خبر دادند که صاحب الامر (علیهالسلام) را در بیداری دیدند و از او معجزات متعددی مشاهده کردند, و آن گرامی پارهای از امور پنهانی و غیبی را به آنان خبر داد, و برایشان دعا فرمود و مستجاب گردید, و آنان را از خطرها نجات بخشید, که عبارات از شرح و تفصیل آنها ناتوان است و همهی آنها از روشنترین معجزات محسوب میشود.
تعیین وقت ظهور
چنانچه گفتیم: پس از وفات جناب ابوالحسن سمری چهارمین نائب خاص امام زمان (علیهالسلام) دورهی غبیت کبری آغاز شد و تا هم اکنون هم ادامه دارد, ظهور و قیام امام (علیهالسلام) در پایان این دوره و به فرمان خدای متعال خواهد بود. پیشوایان معصوم ما در روایات بسیار تصریح فرمودهاند که برای ظهور تعیین وقت نمیشود, و خدا میداند و ناگهان و به فرمان خدا واقع خواهد شد، و هر کس تعیین وقت کند دروغگوست.
«فضیل» از امام باقر (علیهالسلام) پرسید: آیا برای این امر وقتی تعیین میشود؟
اما سه بار فرمودند:«کذب الوقّّاتون» تعیین کنندگان وقت دروغگویند.
«اسحق بن یعقوب» توسط جناب محمد بن عثمان عمری نامهای خدمت امام زمان (علیهالسلام) فرستاد, و سؤالاتی نمود و امام در فرازی از پاسخ, در مورد وقت ظهور فرمودند: « و اما ظهور الفرج فانه الی الله تعالی ذکره و کذب الوقّاتون», و اما ظهور فرج به فرمان خدای متعال وابسته است, و تعیین وقت کنندگان دروغگویند.
البته منظور از تعیین وقت, تعیین دقیق وقت ظهور است, و این گونه تعیین وقت را پیشوایان معصوم (علیهمالسلام) بهیچ وجه جایز نشمردهاند و آن را از اسرار الهی دانستهاند؛ ولی علاماتی را ذکر فرمودهاند که چون آنها واقع شوند نزدیک بودن ظهور را نوید میدهند.
علائم ظهور
روایاتی که در مورد حوادث قبل از ظهور و علائم ظهور رسیده بسیار و متنوع است؛ برخی از این روایات جو اجتماعات و بویژه وضع جوامع اسلامی را پیش ازظهور تشریح میکند, و برخی دیگر حوادثی را که نزدیک به ظهور واقع میشوند شرح میدهد, و برخی هم بروز اموری عجیب را بیان مینماید.
بررسی همهی روایات با پیچیدگیها و رمزهایی که در برخی وجود دارد بعهدهی کتابهای مفصل است, و علاقهمندان میتوانند به کتابها و برخی متونی که این روایات را نقل کردهاند مراجعه نمایند؛ ما در این مقال چند علامت را که روشنتر و به درک نزدیکترند ذکر میکنیم:
الف) روایاتی که جو قبل از ظهور را مشخص میسازد.
۱ـ شیوع ظلم و جور و فسق و گناه و بیدینی در سراسر جهان و در جوامع اسلامی:
در بسیاری از روایات که پیشوایان, قیام مبارک امام زمان (علیهالسلام) را نوید دادهاند,به این که «قیام آن گرامی در وقتی است که ظلم و جور جهان را فرا گرفته باشد» نیز تصریح فرمودهاند. و در پارهای از روایات هم یادآوری کردهاند که پیش از ظهور امام قائم (علیهالسلام) و بویژه نزدیک به ظهور او, حتی در جوامع اسلامی فسق و فجور و انواع گناهان و زشتیها رواج کامل خواهد یافت,و از آن جمله به این فجایع اشاره فرمودهاند:
شراب خواری و خرید و فروش مسکرات آشکارا انجام میشود, رباخواری رواج مییابد, زنا و اعمال شنیع دیگر متداول و شایع و آشکار میگردد, قساوت, تقلب, نفاق, رشوه خواری, ریاکاری, بدعت, غیبت و سخن چینی بسیار است؛ بی عفتی و بی حیایی و ظلم و ستم عمومی خواهد بود, و زنان بیحجاب و با لباسهای زننده در اجتماع آشکار میشوند, مردان به زنان و زنان به مردان در لباس و آرایش شبیه میشوند, امر به معروف و نهی از منکر ترک میگردد, و مؤمنان خوار و بیمقدار و محزون بوده و توانائی جلوگیری از گناهان و زشتیها را نخواهند داشت. کفر و الحاد و بیدینی رواج یافته و به اسلام و قرآن عمل نمیشود, فرزندان نسبت به پدران و مادران آزار و بیحرمتی روا داشته و کوچکتر احترام بزرگتر را رعایت نمیکند و بزرگتر به کوچکتر ترحم نمینماید و صلهی رحم مراعات نمیشود. خمس و زکات پرداخت نمیشود و یا به مصرف صحیح خود نمیرسد,بیگانگان و کافران و اهل باطل بر مسلمانان چیره میشوند و مسلمانان با خود باختگی در همهی امور در لباس و گفتار و کردار از آنان تقلید و پیروی میکنند و حدود الهی تعطیل میشود و … .
و بسیاری فجایع دیگر که با عبارات گوناگون در روایات پیشوایان ما ذکر شده است.
ب) حوادث پیش از ظهور.
۲و۳ـ «خروج سفیانی» و «فرو رفتن سپاه سفیانی به زمین»
از علاماتی که پیشوایان معصوم ما بر آن تأکید کرده و صریح و روشن بیان فرمودهاند, خروج سفیانی است؛ «سفیانی» طبق پارهای از روایات مردی اموی و از نسل یزید بن معاویةبن ابی سفیان و از پلیدترین مردم است, نامش «عثمان بن عنبسه» است و با خاندان نبوت و امامت و شیعیان دشمنی ویژهای دارد, سرخ چهره و کبود چشم و آبله رو و بد منظر و ستمگر و خیانتکار است, در شام (سابق که مشتمل بر دمشق و فلسطین و اردن و حمص و قنسرین است) قیام و به سرعت پنج شهر را تصرف میکند, و با سپاهی بزرگ به سوی کوفه در عراق میآید و در شهرهای عراق و بویژه در نجف و کوفه جنایات بزرگی مرتکب میشود, و سپاهی دیگر به سوی مدینه در عربستان میفرستد, سپاه سفیانی در مدینه به قتل و غارت میپردازند و از آنجا به سوی مکه میروند و سپاه سفیانی در بیابانی میان مدینه و مکه به فرمان خدای متعال به زمین فرو میروند؛ آنگاه امام قائم (علیهالسلام) پس از جریاناتی از مکه به مدینه و از مدینه به سوی عراق و کوفه میآید و سفیانی از عراق به شام و دمشق فرار میکند, و امام سپاهی را به تعقیب او روانه میفرماید که سرانجام او را در بیتالمقدس هلاک کرده و سرش را جدا میسازند.
۴ـ «خروج سید حسنی»
بنابر روایات ا ئمه (علیهم السلام)، سید حسنی مردی از بزرگان شیعیان است که در ایران و از ناحیة «دیلم و قزوین» (کوهستانهای شمالی قزوین که یک قسمت آن دیلمان نام دارد) خروج و قیام می کند. مردی خداجو و بزرگوار است که ادّعای امامت و مهدویت نمیکند‚ و فقط مردم را به اسلام و روش ائمه معصومین (علیهم السلام) دعوت مینماید، و کارش بالا میگیرد و پیروان بسیار پیدا میکند،و از محل خود تا کوفه را از ظلم و جور فسق و فجور پاک میسازد. و مطاع و رئیس است و مانند سلطان عادلی حکومت میکند, و هنگامی که با سپاهیان و یاران خود در کوفه است به او خبر میدهند که امام قائم (علیهالسلام) با یاران و پیروان خود به نواحی کوفه آمده است, سید حسنی با لشکریان خود با امام (علیهالسلام) ملاقات میکند؛ امام صادق (علیهالسلام) فرمودهاند که سید حسنی امام را میشناسد اما برای آنکه به یاران و پیروان خود امامت و فضایل امام را ثابت کند آشنایی خود را آشکار نمیسازد, و از امام میخواهد که دلائل امامت و مواریثی که از پیامبران نزد اوست ارائه دهد, و امام (علیهالسلام) ارائه میفرماید و معجزاتی آشکار میفرماید, و سید حسنی با امام بیعت میکند و پیروان اون نیز با امام بیعت میکنند, بجز گروهی حدود چهار هزار نفر که نمیپذیرند و به امام (علیهالسلام) نسبت سحر و جادوگری میدهند, و امام (علیهالسلام) پس از سه روز موعظه و نصیحت, چون نمیپذیرند و ایمان نمیآورند, دستور قتل آنها را صادر میفرمایند و همهی آنان به فرمان امام کشته میشوند.
۵ـ ندای آسمانی
یکی دیگر از علامات مشهور, ندای آسمانی است و آن چنان است که پس از ظهور امام غائب در مکه, بانگی بسیار مهیب و رسا از آسمان شنیده میشود که امام را با اسم و نسب به همگان معرفی میکند, و این ندا از آیات الهی است؛ در این ندا به مردم توصیه میشود که با امام بیعت کنید تا هدایت یابید و مخالفت حکم او را ننمایید که گمراه میشوید.
و ندای دیگری قبل از ظهور صورت میگیرد که برای تثبیت حقانیت حضرت علی (علیه السلام) و شیعیان او خواهد بود.
۶ـ نزول عیسی مسیح (علیهالسلام) و اقتدای او به حضرت مهدی (علیهالسلام):
در پارهای از روایات نزول عیسی مسیح (علیهالسلام) از آسمان و اقتدای او در نماز به حضرت مهدی (علیهالسلام) جزو اموری که همراه ظهور آن حضرت صورت میگیرد ذکر شده است. رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) به دختر خویش فاطمهی زهرا (علیهاالسلام) فرمودند:« و منا و الله الذی لا اله الا هو مهدی هذه الامة الذی یصلی خلفه عیسی بن مریم؛ و به خدایی که پروردگاری جز او نیست سوگند که مهدی این امت از ما است همانکه عیسی بن مریم پشت سر او نماز میخواند.»
علائم و نشانههای دیگری نیز در کتابها جمعآوری شده است؛ اما آیا این علائم همه واقع میشوند یا ممکن است در آنها تغییراتی بوجود آید موضوعی است که در جای خود بررسی و مقرر شده و فرمودهاند علائم بر دو قسم است: حتمی و غیر حتمی,و آنچه حتمی است واقع میشود.
در پارهای روایات فرمودهاند حتی حتمیات هم ممکن است تغییر یابد, و آنچه تغییر پذیر نیست چیزهایی است که خدای متعال وعده فرموده و خداوند خلف وعده نمیفرماید:« ان الله لا یخلف المیعاد»
بدیهی است روایاتی که محتومات را نیز قابل تغییر میداند حالت انتظار را در جامعه شیعه قویتر میسازد تا همیشه منتظر باشند و خود را آماده سازند زیرا ممکن است علائم واقع نشده باشد و در عین حال آن حضرت ظهور نماید.
قیام امام علیهالسلام
از مجموعهی روایاتی که پیشوایان معصوم (علیهمالسلام) دربارهی وقایع قیام حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمودهاند چنین برمیآید که : آن گرامی پس از غیبتی طولانی, به فرمان خدا در مکه و کنار کعبه (میان رکن و مقام) ظهور میفرماید,پرچم و شمشیر و عمامه و پیراهن پیامبر با اوست, و بوسیلهی فرشتگان یاری میشود؛ خشمگین و خونخواه قیام میکند, و به قتل بیامان دشمنان خدا و اسلام میپردازد و از ستمگران انتقام میگیرد.
یاران ویژهی او سیصد و سیزده نفرند که در مکه با او بیعت میکنند, و امام مدتی در مکه میماند و بعد به سوی مدینه میآید. یاران او مردانی جنگجو و سلحشور و صالح و با ایمان و راهبان شب وشیران روزند, دلهاشان چون آهن محکم است, و در اطاعت از آن حضرت بسیار کوشا هستند, و به هر سو رو آورند پیروز میشوند.
امام (علیهالسلام) پس از مبارزاتی در مدینه با سپاه خود به سوی عراق و کوفه میآید, در کوفه با سید حسنی ملاقات میکند و سید حسنی و سپاهیانش با امام بیعت میکنند, و عیسای مسیح (علیهالسلام) نیز از آسمان فرود آمده امام را یاری میکند و در نماز به امام اقتدا مینماید.
مرکز حکومت امام کوفه است و امام شرق و غرب جهان را فتح کرده است و اسلام را بر سراسر جهان حکمفرما میسازد, و دین را تجدید میکند و از چهرهی اسلام راستین غبار نادرستیها را میزداید؛ طبق کتاب خدا و سنت پیامبر رفتار و حکومت میفرماید و مانند امیرمؤمنان غذایش ساده و لباس خشن است.
در حکومت امام, برکات زمین آشکار و ثروت و نعمت و میوه و محصولات بسیار میشود, فقر از بین میرود و همگان چنان در رفاه و نعمت خواهند بود که کسی برای پرداخت زکات و صدقه فقیری نمییابد و بهر کس رجوع کند کسی از او نمیپذیرد. و به شوق مجاورت با امام (علیهالسلام) آنقدر از مؤمنان و پیروان در کوفه ساکن میشوند که برای گنجایش نمازگزارانی که به امام اقتدا میکنند مسجدی بسیار وسیع بنا میکنند که هزار در دارد.
در حکومت امام (علیهالسلام) عدل و امنیت چنان در همه جا سایه گستر میشود که اگر پیرزنی طبقی طلا و جواهر برسر گیرد و به تنهایی و پیاده از شهری به شهری برود کسی مزاحم او نمیگردد و در ثروت او طمع نمیکند.
زمین گنجینهها و دفینههای خود را برای امام (علیهالسلام) ظاهر میسازد و امام تمام ویرانیهای ستمدیدگان را آباد میکند, وقتی آن گرامی قیام کند خداوند به دیدگان و گوشهای پیروان او مدد میبخشد تا حائلی میان آنان و امامشان نباشد و او با آنان سخن میگوید و آنان سخن او را میشنوند و به او مینگرند در حالیکه امام در جای خود قرار دارد؛ هنگام ظهور آن حضرت خدا دست لطف و رحمت خود را بر سر بندگان خویش میگذارد و عقلهای آنان کامل میشود؛ آن گرامی میان مردم بروش حضرت داود و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) داوری میکند و هر چه را رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) انجام داد انجام میدهد و همانند رسول خدا سنتهای جاهلی را از بین میبرد و اسلام را دوباره حیات میبخشد.
اللهم صل علیه و علی آبائه الطاهرین و عجل فرجه الشریف و سهل مخرجه واقض جمیع حوائجه برحمتک یا ارحم الراحمین و آخر دعوانا
ان الحمد لله رب العالمین.